خاطرات یک دانش اموز

به قلم یک دانش اموز

خاطرات یک دانش اموز

به قلم یک دانش اموز

دلار

دولت رو میبینید که با نرخ دلار چه میکنه. ؟؟؟

نمیدونم اینایی که دور این اقای تدبیر  هستند و اونایی که بهش رای دادن فردای قیامت چی میخوان جواب بدن ؟



راهنمایی 3

تو مدرسه ی ما بخاطر حجم بالای بچه های اون منطقه که گفتم حاشیه کم نداشتند مدیر و معاون کاری ازشون بر نمیامد. یه جورایی مجبور بودند که کوتاه بیان تقصیری هم نداشتند. ما نه حاج اقا تو مدرسه داشتیم نه کسی که بخواد کار فرهنگی کنه. یه معلم پرورشی هم داشتیم که خیلی پیزوری بود. معمولا معلم پرورشی رو ضعیف ترین کسی قرار میدادند که دیگه هیچی کاری ازش بر نیاد. 

اونم برامون چند تا معما و شعر خنده دار میگفت و السلام. 

تنها یه معلم زبان بود که گاهی برامون از خاطرات جنگ میگفت. ما هم خیلی خوشمون میومد . همیشه بهش میگفتیم اقا نمیشه بازم برامون خاطره بگی ؟ 

تئاتر و جشن اما داشتیم و وسیله خوبی بود برای فرار از درس  و نه شکوفا شدن استعداد. چون کل تئاتر مدرسه خلاصه میشد تو جشن های 22 بهمن و دیگه خبری نبود تا سال بعد. 

من دانش اموز خیلی چشم و گوش بسته ای بودم. دلیلش واضح بود. چون اون بچه قلدرها اهل دعوا و بزن بزن بودند و من اصلا از این کار خوشم نمیامد . به همین خاطر همیشه راهم رو از اینها کج میکردم. از ترس. 

اما همین ترس برای من خیلی خوب بود. چون بعدا فهمیدم که همین باعث شد من از اونها دور بمونم. حکمت خدا بود. 





راهنمایی 2

سال اول راهنمایی بودیم. از قضا بیشتر بچه های قلدر و یک سال و دوسال مردودی تو کلاس ما بودند . کلاسما از این نیمکت های سه نفره ی یک پارچه داشت و نیمکت این بچه ها اخر کلاس بود و اینقدر کثیف و چرک که ادم رغبت نمیکرد حتی نگاهش کنه. روی نیمکت رو مثل "ارگ" نقاشی کرده بودند و زنگ تفریح یکی مشغول ارگ زدن و خوانندگی میشد و یکی دو تای دیگه ه ممثل ادمای مست میرقصیدند .البته ادم تو سن نوجوانی خود بخود مست هست اما اینها دیگه تهش بودند . من و طیف دوستانم معنی این حرکات رو درک نمیکردیم. اما بعدا که بزرگتر شدیم و خاطرات اون روزها رو مرور میکردیم میفهمیدیم که بله این کار معنیش چی بوده . 

یا مثلا از پشت همدیگه رو بغل میکردند و یا روی پای هم مینشستند . اون زمان نوار کاست و ویدیو ابزار خطرناکی محسوب میشد و اینها بیرون مدرسه مدام دنبال این چیزا بودند . اما تعریف و تمجیدش رو تو کلاس میکردند . اونم یواشکی . چون این چیزا اون موقع قاچاق بود. 

خلاصه اینکه عشق اینکه خودشونو مثل خوانند ها در بیارن و ارگ بزنن تو وجود یکی دوتاشون شعله میکشید. 

مدرسه راهنمایی 1

رسیدیم دوره راهنمایی 

مدرسه ما یه جای بود که محل تلاقی دو منطقه متضاد بود.ی منطقه ارام و بی حاشیه و یه منطقه که معروف بودند که درس نمیخونن و اهل دعوا و عرق خوری و ... هستند. اون منطقه ی پر حاشیه معروف بود که بعضی از روستایی هایی که در گذشته های دور اهل جنگ و خونریزی بوده اند اومدن اینجا ساکن شدند و به همین خاطر دچار عقب افتادگی هایی هستند. البته  الان شنیدم که یه روحانی اومده اونجا و مشغول کار فرهنگی شده و کلی مردمش فرق کردن. اما دوره ای که ما مدرسه میرفتیم از این خبرا نبود. 

تو کلاس ما که معمولا هم 30 نفره و بیشتر بود 6 - 7 نفر بودیم که از اون محله ارام و بی حاشیه بودیم. پدرامون کارمند و فرهنگی و کاسب ساده و ... بودند . مادرا هم یا فرهنگی بودند یا خانم خانه دار معمولی . 

اما باقی بچه ها پدراشون بعضی بیکار بعضی راننده بعضی قاچاقچی و ... بودند. و از قضا چون بعضی شون بچه مردودی بودند زورو هیکل زیادی هم داشتند. اونها به ما مث داداش کوچیکترشون نگاه میکردند و ما هم سعی میکردیم پرمون به پرشون نگیره . از اساس حرف زدن ما ، ادبیات ما لباس پوشیدن و خیلی چیزای دیگه مون متفاوت بود. اونها عاشق این بودند که مدرسه تعطیل بشه و برن ولگردی. 

از انجا که تو اون منطقه  هنوز مرسوم بود که گاهی عروسی ها رو تو خونه ها برگزار میکردند عشقشون این بود که  یه جایی عروسی باشه و اینها برن خودشونو جا کنن تو اون عروسی و ... . 

یکی از معلم های ابتدایی

اواخر دوره ابتدایی یه معلم و مدیر داشتیم که اخر سیگار کشیدن بودن. شنیده بودم که ممنوعه که معلما سیگار بکشند اما کی به قانون اهمیت میداد ؟ تو دفتر سیگار میکشیدند. لباساشون و دندوناشون بو سیگار میداد و .... . 

این معلم سیگاری ما خیلی هم بد دهن بود. با دیدنش یاد معلمای دوره شاه میافتادم. البته بهش میخورد که تو دوره طاغوت هم خدمت کرده باشه چون همون سالهایی که به ما درس میداد بازنشست شد. 

ریشش رو میتراشید اما به یه سیبیل داشت این هوا. میگفتند که تو کار مواد هم هست. اینو از پدرم شنیدم که برا یکی دیگه تعریف میکرد.

 اما نه اونقدر که گیر بیفته یا مشکلی درست کنه. 

خوب درس میداد . جدی هم بود. ما ازش مث سگ میترسیدیم. اما من خیالم جمع بود که هیچ گهی نمیتونه بخوره. شاید چون درسم خوب بود. ولی خوب فحش میداد. گوساله ساده ترین فحشی بود که میداد.  یادمه که تو کلاس یکی گفت : اجازه دیشب خونه خاله مون بودیم درس خوب نخوندیم 

معلم هم جواب داد : اگه خونه خایـ.ه ات هم بودی باید مینوشتی. 

پ ن : خداییش اینا تو کدوم کتاب و فیلم و مستند نقل میکنن ؟