خاطرات یک دانش اموز

به قلم یک دانش اموز

خاطرات یک دانش اموز

به قلم یک دانش اموز

راهنمایی 4 دو چرخه

تو مدرسه مون مسابقات فوتبال بود. 

قرار بود منتخب مدرسه ما با منتخب یه مدرسه دیگه مسابقه بده. 

مسابقه تو مدرسه ما بود. 

بچه های اون مدرسه اومدن مدرسه ما . البته طبیعیه که تعدادشون کم بود. چون ما شیفت مخالف اونا بودیم. 

یکی دو تا بچه تازه وارد مدرسه ما شده بودند که هیکلشون مثل خرس بود. بااینکه سال اول بودنا اما ماشالل هبه هیکلشون. یکیشون مث سگ وحشی بود. نمیدونم اخر عاقبتش چی شد. اب از اب و لوچه اش اویزون بود. مسابقه رو به اتمام بود . تیم ما داشت میباخت . دیدم این بچه هیکلی و یک یدو نفر دیگه رفتند پشت مدرسه که دوچرخ ها رو پارک میکردند . ( طبیعا تو دید ما نبود)

کم کم مسابقه تمام شد و ما هم رفتیم پشت مدرسه . همون جایی که دوچرخه ها رو پارک میکردند . میخواستیم دوچرخه مون رو برداریم بریم خونه )

 

دیدم این دو سه نفر زدن دوچرخه های بچه های تیم رقیب رو به معنای واقعی داغون کردند . یکی رو پنچر کردند . یکیش هم جفت پا پریدن روی رینگش و رینگش کاملا پیچ خورده. 

همین که ما رو دیدن گفتند که جرات دارید بگین این کار ما بوده. اونوقت ما میدونیم و ... . ما هم که حرف گوش کن. 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.