خاطرات یک دانش اموز

به قلم یک دانش اموز

خاطرات یک دانش اموز

به قلم یک دانش اموز

راهنمایی 2

سال اول راهنمایی بودیم. از قضا بیشتر بچه های قلدر و یک سال و دوسال مردودی تو کلاس ما بودند . کلاسما از این نیمکت های سه نفره ی یک پارچه داشت و نیمکت این بچه ها اخر کلاس بود و اینقدر کثیف و چرک که ادم رغبت نمیکرد حتی نگاهش کنه. روی نیمکت رو مثل "ارگ" نقاشی کرده بودند و زنگ تفریح یکی مشغول ارگ زدن و خوانندگی میشد و یکی دو تای دیگه ه ممثل ادمای مست میرقصیدند .البته ادم تو سن نوجوانی خود بخود مست هست اما اینها دیگه تهش بودند . من و طیف دوستانم معنی این حرکات رو درک نمیکردیم. اما بعدا که بزرگتر شدیم و خاطرات اون روزها رو مرور میکردیم میفهمیدیم که بله این کار معنیش چی بوده . 

یا مثلا از پشت همدیگه رو بغل میکردند و یا روی پای هم مینشستند . اون زمان نوار کاست و ویدیو ابزار خطرناکی محسوب میشد و اینها بیرون مدرسه مدام دنبال این چیزا بودند . اما تعریف و تمجیدش رو تو کلاس میکردند . اونم یواشکی . چون این چیزا اون موقع قاچاق بود. 

خلاصه اینکه عشق اینکه خودشونو مثل خوانند ها در بیارن و ارگ بزنن تو وجود یکی دوتاشون شعله میکشید. 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.