خاطرات یک دانش اموز

به قلم یک دانش اموز

خاطرات یک دانش اموز

به قلم یک دانش اموز

یکی از معلم های ابتدایی

اواخر دوره ابتدایی یه معلم و مدیر داشتیم که اخر سیگار کشیدن بودن. شنیده بودم که ممنوعه که معلما سیگار بکشند اما کی به قانون اهمیت میداد ؟ تو دفتر سیگار میکشیدند. لباساشون و دندوناشون بو سیگار میداد و .... . 

این معلم سیگاری ما خیلی هم بد دهن بود. با دیدنش یاد معلمای دوره شاه میافتادم. البته بهش میخورد که تو دوره طاغوت هم خدمت کرده باشه چون همون سالهایی که به ما درس میداد بازنشست شد. 

ریشش رو میتراشید اما به یه سیبیل داشت این هوا. میگفتند که تو کار مواد هم هست. اینو از پدرم شنیدم که برا یکی دیگه تعریف میکرد.

 اما نه اونقدر که گیر بیفته یا مشکلی درست کنه. 

خوب درس میداد . جدی هم بود. ما ازش مث سگ میترسیدیم. اما من خیالم جمع بود که هیچ گهی نمیتونه بخوره. شاید چون درسم خوب بود. ولی خوب فحش میداد. گوساله ساده ترین فحشی بود که میداد.  یادمه که تو کلاس یکی گفت : اجازه دیشب خونه خاله مون بودیم درس خوب نخوندیم 

معلم هم جواب داد : اگه خونه خایـ.ه ات هم بودی باید مینوشتی. 

پ ن : خداییش اینا تو کدوم کتاب و فیلم و مستند نقل میکنن ؟ 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.